«آن قدر خاشع و دلنواز ٬ نماز را قرائت می کرد ٬ بخصوص در هنگام قنوت و سجده که اشک از چشمانش سرازیر می گشت و از روی گونه هایش بر روی دستانش که قنوت گرفته بود٬ می افتاد. همیشه چفیه ای  پهن می کرد و نماز می خواند...یک بار از او سوال کردم: نورالله عزیز چه حالی داری وقتی نماز را قرائت می کنی ؟او که همیشه مرا چریک صدا می زد ٬ مرا در آغوش گرفت و چنین گفت!«چریک ! آیا کسی می تواند به نماز بایستد و به یاد نماز ظهر عاشورا نفتد.»