ماهی قرمز...

سفره هف سین...

خاطره های -

روزهای شیرین

روزای خوبی که چشمای من٬

از خنده ی تو عیدی گرفتن

روزای خوب دست گرم تو رو داشتن

که وقتی رفتی ٬ ذفتن و تنهام گذاشتن

شبای بی تو رو شمردن

با پوکه های یادگاری

نقاشی تو رو کشیدن

با پیرهن سبز بهاری ...

...«کاسه ی آب»ی که می گف نرفته بر می گردد٬

تو رو واسه همیشه راهی سفر کرد

کی فکرشو می کرد یه روزی ٬

وقتی پرنده ها می خونن ٬

اسم تو روی کوچه باشه...

کی فکرشومی کردکه بارون٬

اشکای دنیای رو بیاره ٬

جایی که رد شدی بپاشه ...

...کی فکرشو می کرد نباشی

همسفر کبوترا شی

«ماهی » بشه تو «قاب خاتم»

«خنده» ی تو «حوض کاشی»

 

...ماهی قرمز...

سفره ی هف سین...

 سالای ابری ...

عیدای غمگین...