نشانه@ برای روزهای رنگین کمانی از تابوت


وقتی که دیدمش ٬ چه بگویم ؟! ...بدن نداشت
کوچک ترین نشانه ای از خویشتن نداشت
گوشم حکایت تن بی سر شنیده بود...
...دیدم به چشم خود بدنی را که تن ندشت!
آن خاک پاک سرخ معطر ٬ به جز پلاک٬
-آن هم پلاک سوخته ای -در کفن نداشت
او ماه بود و یک تنه تابید تا محاق
او شعله بود وچاره ای از سوخت نداشت
صد مثنوی نوشتی وسطری نوشته شد
تا سکرهای ناب٫ بمانند راز تر
...هر روز٬ قصه ی تو جهان را گرفته است
گیسوی ماجرا شده هر شب درازتر
این باغ ٬ «بسته» نیست ...کلیدش شکسته نیست برعکس٬ این دریچه شده باز و بازتر
من ٬ «باز» دیده ام در این باغ سبز را
هر بار مهر تر شده و جانماز تر...
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 0:1 توسط محمد امین سازگاری
|